شعر آقا سلامت می کنم

ساخت وبلاگ
دلشکستهگویند چو دلی شکسته گرددعرش از غم آن گسسته گرددمأیوس شود دل از مرادشهمت ز تلاش خسته گرددرگبار شکست و درد و مشکلسختی و بلا چو دسته گرددهر غصّه به دل نشیند و دلکانون غم و چو هسته گرددآن روز چه خوش است رقیبِ بدخواهکَشتی به گِلی نشسته گرددساز دل ما نوای خوش داشتحیف است که غمی به چَسته گردد[1]دور از همگان بُود که بر جانسرزندگی عمری رَسته[2] گرددیا رب تو روا مدار که یک‌باردرب‌های امید بسته گردددل را زده‌ام گِره به امیدمگذار که گِره نبسته گردددرد دل ما تو چاره‌ای کندور از غم و بغض، خجسته گرددابوالفضل سرلک متخلص به استوار[1] -چسته به­‌معنای نغمه و آهنگ و در این اینجا به‌­معنای نغمه و آهنگ غمگین می‌­باشد.[2] - رسته به­‌معنای رهاگشته و آزادشده. شاعر در اینجا آرزو دارد که نرسد آن روزی که سرزندگی از جان جدا شده باشد. + نوشته شده در یکشنبه سیزدهم اسفند ۱۴۰۲ ساعت 0:6 توسط ابوالفضل سرلک  |  شعر آقا سلامت می کنم...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر آقا سلامت می کنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ostovar3as بازدید : 11 تاريخ : پنجشنبه 30 فروردين 1403 ساعت: 18:19

ثابت قدمگفتید که تضمین به کلامت خواهیمبا آنکه بدانید در مسیر و راهیمدیده بگشا بر آن همه صدق کلامدر خلوت خود، خلوص ما بین و تمامدلخور ز قضاوتی به ناحق هستیمدلخون شده از دست شما، چشم بستیماین‌ مردِ خدا مدّعی پاکی نیستبی‌خبط و خطا، در کُره‌ی خاکی نیستلکن که گنه را فقط از ما منِگریک سوی خطا ما، و تو در سوی دگرراز دل ما نزد شما بود خَفااین راز بشد فاش و به ما گشت جفاروح و تن ما گرچه از آن زخم گداختبی‌سعی مباد که عرصه بر دشمن باختامّید به لطف ایزدی ما بستیمخسته دگر از عالم و آدم هستیمثابت قدمیم، هیچ مگو ما پیریمحق خود از این عالَم ظالم گیریمبهر هدفی گام قوی برداریمدر سینه‌ یکی عشق الهی داریمگفتیم به صراحت سخن دل چو عیانحجت به شما تمام شد از سِرّ نهانابوالفضل سرلک متخلص به استوار + نوشته شده در یکشنبه هشتم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 15:39 توسط ابوالفضل سرلک  |  شعر آقا سلامت می کنم...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر آقا سلامت می کنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ostovar3as بازدید : 26 تاريخ : جمعه 4 اسفند 1402 ساعت: 19:50

ببر و خر در میان ببر و خر بحثی ز رنگ آمد پدیدخر بگفت رنگ چمن آبی بود، از باب دیدبا تعجّب ببر گفت، رنگ چمن در دشت و باغسبز تیره بوده و این را همه دانند، الاغخر به رنگِ آبی خود می‌نمود اصرار و جَرببر زنافهمیِ خر، سردرگم و آسیمه­‌سر[1]عاقبت گفتند ز بهرِ داوریِ این جدالنزد سلطان می‌رویم، پایان دهد این بحث و قالخر بگفت بر شیر که آیا این چمن آبی مباد؟شیر نگاهی بر الاغ کرد و به ببرِ بدمرادگفت که حرف تو درست است ای الاغ، رنگ چمناز ازل آبی بُود، دیگر مگو بر من سخنگفت الاغ، اکنون که حرف من صحیح باشد، نه ببربهر تنبیهش بر او حکمی نما، اجرا به جبرشیر بگفت حکمی کنم که تا ابد باشد بنامببر سه سال باید ببندد لب ز حرف، ختم کلامآن الاغ عَرعَر کنان، شنگول و مست از این قضا[2]ترک نمود آن محکمه، از پوست خود گشته جدا[3]ببر بگفت: رنگ چمن را تو نبینی سبز سیر[4]؟گفت که بینم سبز، ولی بر من بگو یار دلیراین درست باشد که تو با آن همه عقل و توان؟واردِ بحثی شوی با خر، که عقل او عیان؟بحثِ تو با خر بُود خُسران، زِ هر سو بنگریهم که توهین بر خود و هم قاضیِ شیرِ نریاستوار گویی به خلق در بحث با هر نوعِ خر؟عاقبت بازنده گردی، پس رها کن او به عَر؟نِی، بگویم که ز خر، مطلوب درک و فهم مکنعمر خود را صرف بحث، با احمق و ابله نکنابوالفضل سرلک متخلص به استوار[1] - به‌معنای حیران [2] - به‌معنای قضاوت[3] - اشاره به در پوست خود نگنجیدن و به‌معنای خوشحالی زیاد[4] - سبز سیر به‌معنای سبز تیره  |+| نوشته شده در  دوشنبه یازدهم دی ۱۴۰۲ساعت 20:25&nbsp توسط ابوالفضل سرلک  |  شعر آقا سلامت می کنم...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر آقا سلامت می کنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ostovar3as بازدید : 27 تاريخ : پنجشنبه 5 بهمن 1402 ساعت: 14:54

سکّه و چاوشبی مردی ز سرمستیرها از عالم و هستیبه راهی در گذارِ بختبخورد پایش به جسمی سختصدای سکّه‌ای بشنیدبه‌­دنبال صدا گردیدگمانش بود که آن سکّهطلا باشد، به هر تکّه[1]نیافت سکّه ز تاریکیندید کورسوی باریکیکشید دستان به روی خاکز اقبال و مراد پاکبه تکّه کاغذی برخوردزدش آتش، به نور خُرد[2]بیافت آن سکّه‌ی ناچیزپشیمان از تلاش و خیزبدید که کاغذ و آتشبُود چاو[3] و نشد چارَشکه این فرجام بسیاریستپر از افسوس و شرمساریستگهی بهر متاعی ریزو یا بی‌ارزش و ناچیزدهیم عمر گران‌مایهبسوزد سود و سرمایهابوالفضل سرلک متخلص به استوار[1] - به‌معنای آنکه هر مقدار و تکّه از طلا هم که باشد، باز ارزشمند است.[2] -به‌معنای آنکه آن تکّه کاغذ، نور کمی ایجاد کرد.[3] - به‌معنای اسکناس  |+| نوشته شده در  سه شنبه دوازدهم دی ۱۴۰۲ساعت 23:0&nbsp توسط ابوالفضل سرلک  |  شعر آقا سلامت می کنم...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر آقا سلامت می کنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ostovar3as بازدید : 22 تاريخ : پنجشنبه 5 بهمن 1402 ساعت: 14:54

دست‌گیریروزگار صبر و تحمّل را زِما دادست به بادطاقتی بر ما دگر بهر جفا دیدن مباددست­‌گیری کن به حدّ خود ز ما، بهر خدانِی که مُچ‌­گیری و دستِ ما شِکانی از جفاحاصلت از آن همه رسواگری ما چه شد؟خلوت ما با خدا، بهر شما بازیچه شد؟ساقه‌ی بشکسته را آتل ببندند از کرمنی که آن بُبریده و مدفون نمایند لاجرمگر که خاک گُل کند ضایع گلِ خوش‌­رنگ و بوگل گناهش چیست؟ خاک را بایدش کرد زیر و رودسترنج ما میفکن بر زمین ای یار نیکما به رنج آن را برویاندیم ز دل‌خونی و لیکبرگ برگِ آن شود پَر پر به دستانت ز کینما به حدّ خود غمی در سینه داریم بس حزینبر خودت بنگر، اگر لغزش به راهت اوفِتادیا فلک با سرنوشتِ تو کند داد و ستادتیغ برّان را ببینی دست ناظر بر درختاین روا باشد که از بُن برکَند ریشه‌ی سخت؟آنچه امروز می‌نمایی با غضب با بنده‌اییا که آتش برکشی بر صفحه و پرونده‌ایعاقبت پرونده‌ات یوم‌الحساب گردد عیانمو کشند از ماست تو، آن‌سان نمودی با کسانآن‌که عالم محضرش باشد، ببخشد بندگانای عجب از بندگان، که هر که راست خبطی نهانابوالفضل سرلک متخلص به استوار  |+| نوشته شده در  چهارشنبه بیست و هفتم دی ۱۴۰۲ساعت 1:3&nbsp توسط ابوالفضل سرلک  |  شعر آقا سلامت می کنم...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر آقا سلامت می کنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ostovar3as بازدید : 21 تاريخ : پنجشنبه 5 بهمن 1402 ساعت: 14:54

بازی عشقکلبه‌ای را از سر عشقی بنا کردیم به مهرچرخ گردون می‌نواحت چنگی به آهنگ سپهرنوجوانی را گذر کردیم به امید وصالقصر رویاها بدیدیم هر شبی در آن خیالکوچه‌های نوجوانی پر ز بوی خاطرهعاشقی مارا بکرد هم شاعر و هم شاعرهآفتاب مهر ما رنگی ز اُخرایی نداشتدشت سرسبز امید، وَهمی ز صحرایی نداشتشعله‌ی گرم محبت بر تنم آتش بزدعشق او ایمان ما گشت، گرچه یزدان آن سزددر یکی از روزهای سبز و گرم پرامیدغافل از موجی و طوفانی که ناگه می‌رسیددست ناحق فلک ناگه گریبانم گرفتشور و سرمستی ستاند و دین و ایمانم گرفتبرگ برگ غنچه‌ی امید ما خشکیده گشتقبل هر بشکفتگی، امید آن ببریده گشتشاعره کفران نعمت کرده از کم‌طاقتیشاعر شعر غزل را پس زد از بی‌رغبتیاو رها کرده به اندوه در شکستی بی‌دلیلقلب معیوبش شکست، شاعر بشد خوار و ذلیلبغض سنگینی گلویش را ببست از آن زمانیاد آن بغض و شکست همراه اوست در هر مکانطعنه‌ی عالم شنید از هر زبان تلخ و تیزخفّت دوران کشید از درد آن عشق از ستیزروزگار بی‌صفت بازی کند با حال ماگه پریشانیم و شیداییم و گه رسوا، خداعمر بی‌حاصل که می‌سوزد به اندوه دم به دمکوتهش بنما و راحت کن از این دنیای غمصبر ما بر این غم طولا همه عمرم ستاندسوختیم در بازی عشق که فقط یادش بماندابوالفضل سرلک متخلص به استوار  |+| نوشته شده در  سه شنبه یازدهم مهر ۱۴۰۲ساعت 1:32&nbsp توسط ابوالفضل سرلک  |  شعر آقا سلامت می کنم...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر آقا سلامت می کنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ostovar3as بازدید : 52 تاريخ : سه شنبه 14 آذر 1402 ساعت: 8:03

غزّهصدایی خاطرم آزرد، صدای کودکی رنجورصدایی که به سختی گفت: «به سینه زخم ما ناسور[1]پر از خاک است سر و رویم، پر از زخم است تن عریانبریزد بر سر ما بمب، عدوی غاصب مزدورتمام عمر ما در جنگ، به صرف فعل آزادیبه ظاهر خاک ما آزاد، ولی در خاک خود محصوربترسد دشمن از سایه، ز هر مشت گره کردهسلاحم دین و ایمان است و پرچمدار ما منصور[2]به راه حق شتابانیم، به امید کلام ربکه حق است وعده‌ی یزدان[3]، اگر چه ره پر از ماهور[4]بریزد خون طفلان را، به خُلق و خوی حیوانیخیال خام خود دارد، بر این خوش‌باوری مسرورکلام ما بُود با آن، سران و حاکمان خلقهمان دنیاپرستانی، که غرق ثروت و مغرور[5]که دشمن چشم ناپاکی، بدوزد بر بلاد شرق[6]اگر در وَهم خود روزی، بگیرد خاک ما با زورسکوت هر مسلمانی، و یا هر اهل ایمانیبود ظلمی به نوع خلق، شود با اشقیاء محشورچه زیبا مقتدا فرمود، به آن حکام ساده‌لوحقمار بر اسب بازنده، خطا هست و شوید مضرورکنیم آزاد تو را ای قدس، ز دست دشمن غاصبکه بغض و کینۀ امّت، درون قلب ما مستور[7]سلامت می‌کنیم ای قدس، تو را ای قبلۀ اوّلبه جا آریم جماعت را، به حکم آن کلام نور[8]ابوالفضل سرلک متخلص به استوار[1] - زخمی که آب وچرک از آن بیرون بیاید.[2] -منصور یکی از القاب حضرت مهدی (علیه السلام) است.[3] - سورۀ روم، آیۀ 60[4] - تپه های مسلسلی که در دامنۀ کوه‌ها وجود دارند.[5] - اشاره به حُکام کشورهای عرب منطقۀ غرب آسیا[6] - اشاره به کشورهای شرق فلسطین اشغالی[7] - به معنای پوشیده و نهان[8] - اشاره به بیانات رهبری درخصوص وعده به جا آوردن نماز جماعت در قدس اشغالی  |+| نوشته شده در  پنجشنبه دوم آذر ۱۴۰۲ساعت 0:15&nbsp توسط ابوالفضل سرلک  |  شعر آقا سلامت می کنم...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر آقا سلامت می کنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ostovar3as بازدید : 41 تاريخ : سه شنبه 14 آذر 1402 ساعت: 8:03

خودزنیباوری در سر همه داریم از این فعل حرامکه بود تیغی به اندامی کشیدن از نیام[1]یا هر آن‌کس که خودآزاری نموده فی‌المثالخودزنی کرده به رفتار و نباشد او به حال[2]نِی رفیق، تعریف این فعل حرام این‌سان مبادخودزنی صرفاً خراش پوست یک انسان مبادخودزنی آن است که دلسوزان خاک را وانهیحرمت دود و قلم یک‌جا به زیر پا نهی[3]خودزنی آن است که در سیلاب و طوفان بلاکشتی خودساخته را بسپرده بر سیلی رهاخودزنی دیده فرو بستن به روی سایه است[4]مصلحت‌اندیشی بی­‌معنی و بی‌­پایه استخودزنی آن است که اصلح را ببینی در طریقلیک که کار بسپرده بر نااهل و نادانی رفیقخودزنی آن است که دنبال کژی باشی و زشتچشم پاکی بسته و باشی به دنبال پَلِشت[5]خودزنی آن است که صد پاکی ببینی از کسیلیک که باز چشمت بود دنبال خبط او بسیخودزنی آن است که خوبان را زخوش‌نامی خویشنادم و شاکی کنید از غیرت و کوشش بیشخودزنی آن است که شیران را فرستی بر شکارلیک که کفتاران نشانی بر سر سفره و بارخودزنی در هر طریق کاری حرام است و خراببس کنید ای دوستان این فعل ناخیر و ثواببس‌که بی‌مهری کنید با نخبگان این بلادحرمت پاکی برفت و جای آن بنشست فسادوای از آن روزی که دلسوزی رها سازد مسیرکارها افتد به دست مفسدانِ بس حقیرابوالفضل سرلک متخلص به استوار[1] - غلاف شمشیر و خنجر و قمه و قداره[2] - کنایه از اینکه کسی که خودزنی می­‌کند؛ طبیعتا حالت روحی طبیعی ندارد[3] - کنایه از دود چراغ خوردن دانشمندان برای تحصیل و قلم آنان که منابع علمی را کتابت نموده است.[4] - کنایه از تاریکی و سیاهی و ناپاکی است[5] - برگرفته از پَلَشت به معنی کثیفی و ناپاکی شعر آقا سلامت می کنم...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر آقا سلامت می کنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ostovar3as بازدید : 45 تاريخ : دوشنبه 24 مهر 1402 ساعت: 19:48

باختمباختم آنچه به سختی زین جهان آمد به دستچون کبوتر بچّه‌ای ناگه زدستانم بجَستصد هزار حسرت به جانم او فکند از آن جفاجای حسرت کی شود پُر، بر منِ افسون‌پرست؟چرخ گردون آن ورای تیره را رخ می‌نموداین سیاهی را به بخت ما بدوخت جام اَلَست[1]روز و شب بر ما نماند و کلّ ایّامم یکیستبی‌قراری را کجا درمان به این عالم شدست؟روزگار با دست خود بشکست گل امّید مالاله‌ی حزنی به جای آن درون سینه هستعمر نوح یا طفل نوپا در برِ سوته دلان[2]فرق و توفیقی ندارند، آن گَهی که دل شکستگو کدام مرحم طبابت می‌کند این زخم دل؟صد خوشا بر حال مدهوشان و خمّاران مستتلخی آن عشق بسوزد لحظه لحظه عمر ماسیلی ایّام به صورت دیده‌ایم زآن ناز و شستعمر ما طی شد سراسر زآن همه افسوس و آهکی شود دل را از این بغض و غم دیرینه رَست[3]؟روسیاهان در پس پرده به ما طعنه زنندواگذار کردیم به یزدان حکم نامردان پستای تُفو بر این فلک از این همه نامردمیتا به کی باید دو چشم خود بر این احوال ببست؟آنکه رسوایی خرید و عاشقی را پیشه کردفارغ از این عالم و نیش و کلام خلق شده استابوالفضل سرلک متخلّص به استوار[1] - در متون ادبی برای عهدی که خداوند از بندگانش گرفت و امانتی که به دوش فرزندان آدم (ع) نهاد از تعبیر «نوشیدن جام الست» استفاده می­شود.[2] - سوخته دلان[3] - رَستن و آزادی و رهایی و خلاصی و نجات شعر آقا سلامت می کنم...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر آقا سلامت می کنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ostovar3as بازدید : 50 تاريخ : يکشنبه 15 مرداد 1402 ساعت: 15:32

یکّه مردوای از آن روزی که مردی سینه بشکافد ز دردطاقت و تابش به سر آید، بگردد چهره زردسِرّ دل با بغض و آه گوید به هر اهل دلیپاره گشته بند امیدش، بگردد دل چه سردطاقت و تابی نباشد بهر او از جور و ظلموانهد صحنه به دشمن، خسته گردد از نبردشِکوه‌ها از آن کند که روزگارش را بسوخترازها گوید از آنکه حال او این‌سان بکرددردها بشمارد او از آن همه نامردمیاشک‌ها ریزد به خلوت، از غم آن دردِ فردکوله‌ی دردی به خاک و سیل اشک از چشم خوناشک وخون شویند زدل چرک وغبار وخاک وگَرددردمندان گِرد هم بزمی ز پیمانه کنندبی‌قراری‌ها بکرد او را ز هر پیمانه طردزندگی بازیچه‌ای است در دست آن بازیگراناو قمار زندگی را باخته است در تخته نردشب به شب سَر را به بالین غمی پیوند زندحال او شیدا و مجنونی است همیشه دوره‌گرددرد و بغض او بگشت کوهی ز کاه اندکیمرد ره خواهد که این درد را بگردد کُهنَوردکوله بار درد مرد گنجینه‌ی دیرین اوستپای این گنجینه عمر خود بداده است یِکّه مردابوالفضل سرلک متخلص به استوار شعر آقا سلامت می کنم...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر آقا سلامت می کنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ostovar3as بازدید : 45 تاريخ : يکشنبه 15 مرداد 1402 ساعت: 15:32