شعر سکّه و چاو

ساخت وبلاگ

سکّه و چاو

شبی مردی ز سرمستی

رها از عالم و هستی

به راهی در گذارِ بخت

بخورد پایش به جسمی سخت

صدای سکّه‌ای بشنید

به‌­دنبال صدا گردید

گمانش بود که آن سکّه

طلا باشد، به هر تکّه[1]

نیافت سکّه ز تاریکی

ندید کورسوی باریکی

کشید دستان به روی خاک

ز اقبال و مراد پاک

به تکّه کاغذی برخورد

زدش آتش، به نور خُرد[2]

بیافت آن سکّه‌ی ناچیز

پشیمان از تلاش و خیز

بدید که کاغذ و آتش

بُود چاو[3] و نشد چارَش

که این فرجام بسیاریست

پر از افسوس و شرمساریست

گهی بهر متاعی ریز

و یا بی‌ارزش و ناچیز

دهیم عمر گران‌مایه

بسوزد سود و سرمایه

ابوالفضل سرلک متخلص به استوار


[1] - به‌معنای آنکه هر مقدار و تکّه از طلا هم که باشد، باز ارزشمند است.

[2] -به‌معنای آنکه آن تکّه کاغذ، نور کمی ایجاد کرد.

[3] - به‌معنای اسکناس

 |+| نوشته شده در  سه شنبه دوازدهم دی ۱۴۰۲ساعت 23:0&nbsp توسط ابوالفضل سرلک  | 

شعر آقا سلامت می کنم...
ما را در سایت شعر آقا سلامت می کنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ostovar3as بازدید : 23 تاريخ : پنجشنبه 5 بهمن 1402 ساعت: 14:54