شعر زبان سرخ

ساخت وبلاگ

زبان سرخ

به نزد دوستی رفتم، بدیدم حال او نازار[1]

زبان بر شکوه کردش باز، همی نالید ز خود بسیار

گله‌ مند از زبان خویش، از آن رُک گویی بیجا

سرش را در گریبان کرد و با خود می نمود گفتار

سر سبزم دهی بر باد، تو ای سرخ روی بی افسار

چه رازهای مگو گفتی، چه از خویش و چه از اغیار

نبودی یک دمی آرام، نگشتی یک دمی ساکت

به هر دم فتنه ها کردی، نمودی بر ملا اسرار

به نرمی گر بگردی تو، شود مار از کنام[2] بیرون

ولی تلخی نمودی و به هر دم با همه پیکار

چه دشمن ها بَرَم سازی، کنی با جمله ها بازی

رها کن این طریقت را، مکن بر این طریق اصرار

گناه من چه باشد ای زبان تند و تلخ و تیز؟

که مردم را برنجانی، کِشند «آه» بر تن تبدار

دل پاکم ز تو در رنج، نگویی هر چه او خواهد

بسوزانی دل خود را، بدین سان دل مده آزار

چه سرها داده ای بر باد، چه آشوبها به پا کردی

زبان، ای تیغ بُرّنده، زبان ای عقرب جرّار

گهی تهمت زنی و گه، قضاوت می کنی مردم

گهی غیبت کنی از خلق، به سانِ خوردن مُردار

گنه را هرچه کردم من، دلیلش این زبانم بود

خداوندا ببخش بر من، بر این رسوای بی مقدار

به خود آی استوار آن دم، که نالانی ز گفتارت

نما توبه به سوی حق، هم از گفتار و هم کردار

به پاکی و به ذکر حق، بگرد و خودنمایی کن

به هر دم بر لبت باشد، وَ جَعَلنا مَعَ الاَبرار

ابوالفضل سرلک متخلص به استوار


[1] - نزار، خراب.

[2] - آشیانه

شعر آقا سلامت می کنم...
ما را در سایت شعر آقا سلامت می کنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ostovar3as بازدید : 100 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 17:11