شعر بغض گنجشک

ساخت وبلاگ

بغض گنجشک

مات و مبهوت و پریشان بر درخت بنشسته بود

خیره بر شاخه نگاه می کرد، زبانش بسته بود

در عجب بود زان بلایی که بیامد بر سرش

خسته بود از این زمانه، غم نشست بر پیکرش

دم نمی زد، ساکت و غمگین نگاهش بر درخت

غصّه ها در دل نهان داشت، زان همه خُسران[1] سخت

زآنکه روزها ساکت و خاموش بگشت زان درد پیش

با خدای خود نداشت هیچ صحبتی از کم و بیش

چون سراغش را گرفتند آن ملائک از خدا

گفت که می آید، نباشد قلب او از من جدا

جمله چشمان ملائک خیره بر لب های او

لیک که گنجشک لب فرو بست و نکردش گفتگو

دیگرش یزدان به پیش آمد، سخن اینگونه گفت

درد خود با من بگو، حرف تو را خواهم شنفت

گفت به او گنجشک یکی آشیان کوچک داشتم

لانه ام را کاشیانی بهر خود انگاشتم

زین جهان با این بزرگی جای که تنگ می نمود؟

از چه آن از من ستاندی؟ چونکه ایمانم رُبود

از چه طوفانی بیامد لانه ام در هم شکست؟

ناگهان بغضش گرفت، راه گلویش را ببست

چون ملائک هم غمین گشتند و سرها را به خَم

یک سکوت انداخت طنین در عرش حق، زان بغض و غم

پاسخش را داد که ما بر باد بگفتیم آیدش

چونکه ماری را بدیدم سمت تو می آیدش

زآنکه باد واژگون نمود آن لانۀ آرام تو

پر گشودی و بشد ناکام مار از کام[2] تو

بس مصائب را ز تو راندم ز رحمانی خویش

حیف و صد حیف که ندانی، دل ز من کردی به ریش[3]

مانده بود گنجشک در آن مهربانی یزدان خود

ناگهان بغضش فرو ریخت و همی نالان بشد

ای خدایا درگذر از این همه بی خبری

آگهی بر سِرّ عالم، آدم و جنّ و پری

ما چه دانیم در پس پرده چه ها تو دیده ای

حرف و درد جملۀ دل های خلق بشنیده ای

استوارا با چه رویی رو به سوی حق کنی؟

زان همه ظلمی که بر مهربانی او می کنی

ابوالفضل سرلک متخلص به استوار


[1] - خسارت

[2] - خواست، مراد

[3] - دل به ریش کردن به معنای ناراحت شدن

شعر آقا سلامت می کنم...
ما را در سایت شعر آقا سلامت می کنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ostovar3as بازدید : 108 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 17:11