باختم آنچه به سختی زین جهان آمد به دست
چون کبوتر بچّهای ناگه زدستانم بجَست
صد هزار حسرت به جانم او فکند از آن جفا
جای حسرت کی شود پُر، بر منِ افسونپرست؟
چرخ گردون آن ورای تیره را رخ مینمود
این سیاهی را به بخت ما بدوخت جام اَلَست[1]
روز و شب بر ما نماند و کلّ ایّامم یکیست
بیقراری را کجا درمان به این عالم شدست؟
روزگار با دست خود بشکست گل امّید ما
لالهی حزنی به جای آن درون سینه هست
عمر نوح یا طفل نوپا در برِ سوته دلان[2]
فرق و توفیقی ندارند، آن گَهی که دل شکست
گو کدام مرحم طبابت میکند این زخم دل؟
صد خوشا بر حال مدهوشان و خمّاران مست
تلخی آن عشق بسوزد لحظه لحظه عمر ما
سیلی ایّام به صورت دیدهایم زآن ناز و شست
عمر ما طی شد سراسر زآن همه افسوس و آه
کی شود دل را از این بغض و غم دیرینه رَست[3]؟
روسیاهان در پس پرده به ما طعنه زنند
واگذار کردیم به یزدان حکم نامردان پست
ای تُفو بر این فلک از این همه نامردمی
تا به کی باید دو چشم خود بر این احوال ببست؟
آنکه رسوایی خرید و عاشقی را پیشه کرد
فارغ از این عالم و نیش و کلام خلق شده است
ابوالفضل سرلک متخلّص به استوار
[1] - در متون ادبی برای عهدی که خداوند از بندگانش گرفت و امانتی که به دوش فرزندان آدم (ع) نهاد از تعبیر «نوشیدن جام الست» استفاده میشود.
[2] - سوخته دلان
[3] - رَستن و آزادی و رهایی و خلاصی و نجات
شعر آقا سلامت می کنم...برچسب : نویسنده : ostovar3as بازدید : 51