شدم ناکام
من آن مَردَم،
که از آن مردی و مردانگیهایی که بر مردُم روا کردم
پشیمانم و دلسردم
خطا کردم
غرورم را به زیر پای برخی از ریاکاران
چه بیهوده فنا کردم
رها کردم
همه دِین و تعهد را
به آن رندان روبهروی
به آن گرگهای درنده
به آن زالوصفتهایی
که مینوشند
همه خونهای پاک مردم این خاک
همه شریان رگهای غرور و غیرت مردم
و میسوزند
همه دلهای پاک این غیوران را
به آن ظلمت
به آن خودکامگیهایی
که می رویند
به این شبهای تار و سرد و طولانی
درون روح شیطانی
به کام آن جفاکاران
به نام این سیهکاران
چه تنهایم
چه شیدایم
چه سوزد این دل پاکم
ز دست این ستمکاران
ز دست آن که زانو زد به نزد رند حیلتگر
ز دست سارق روحم
ز دست آنکه می دانست
به پشتش همچنان کوهم
ولی افسوس و صد هیهات
مرا در آن همه حالات
رها کرد و گریخت از دام
شدم ناکام
شدم ناکام
شدم ناکام...
ابوالفضل سرلک متخلص به استوار
برچسب : نویسنده : ostovar3as بازدید : 101