شعر دُم بریده

ساخت وبلاگ

دُم بریده

روبهی در یک گذر از دام صیّادی به دشت

گیر نمود دُمش به دام و ناگهان بی دُم بگشت

سوز زخم دُم چنان آسی نمود روبه ز درد

در پی هر گام خود، زوزه کشید و ناله کرد

چون رسید بر روبهان، از سر مکر و از فریب

جلوه را عادی نمود و خود بکرد شخصی نجیب

گرچه درد زخم امان از روبه بی دُم گرفت

لیک ز بهر آبرو، خود را گرفت محکم و سفت

جمع روباهان از او پرسیدند «آن دُم را چه شد؟»

گفت که «آزارم بداد، کَندم من با آن، با دست خود

حال که من آن دُم ندارم، حال و روزم خوشتر است

حالت پرواز دارم، جسم من چابک تر است»

روبهی دیگر چو این حرفهای روبه را شنید

دُم خود را قطع نمود، غافل از آن فکر پلید

دید که درد دُم امان از روزگار او ربود

نی که چابکتر بگشت، نی حسّ پروازی نمود

آمدش بر روبه اوّل بگفت «ای نارفیق

مَر[1]نگفتی چابکی؟ من را که هست دردی عمیق!»

گفت به او: «ای بی خِرد، این درد خود پنهان نما

ورنه جمع روبهان بر سُخره[2] گیرند حال ما

دَم به دَم از وضع و حال خوب خود کن صحبتی

تا که جمع بی دُمان افزون شود هر نوبتی»

تا بدانجا این طریقت پیش برفت در آن میان

تا که جمع بی دُمان افزون بگشت از بادُمان

دیگر آنکس را که بادُم بود و با اصل و نسب

بی دُمان بر سُخره و تحقیر نشستند بی سبب

آری ای یار نهان، آن دَم که بر جمعی شریف

مفسدی وارد شود، با خصلت و ذاتی کثیف

چونکه از کار خطایش حد نخورد، مانع ندید

هر کسی خود را گذارد جای او، چون آن شنید

رشد اینگونِ پلشتی و خطا در مملکت

عُقبتِ این خطّ فکری خطاست، از هر جهت

کار بدان جا می رسد از رشد این افکار زشت

ما به وارونگی الگو رسیم، زین زرع و کشت

دیگرش پاکان به نزد اشقیا[3] محکوم شوند

آبروی جمع پاکان، بی حیایان می برند

استوارا غم مخور از این جماعت بی دلیل

رو تو پاکی پیشه کن، از آن طریق بی بدیل

ابوالفضل سرلک متخلص به استوار


[1] - به معنای مگر

[2] - به معنای مسخره کردن

[3] - جمع شقی به معنای بدبخت، سیه روزان

شعر آقا سلامت می کنم...
ما را در سایت شعر آقا سلامت می کنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ostovar3as بازدید : 151 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 17:11