شعر عمر گران

ساخت وبلاگ

عمر گران

یکی پیر خسیس خودجدالی[1]

همی کَندش یکی گودال و چالی

طلاهایش درون چاله بنهاد

خیال آسوده کرد و دل نمود شاد

همه روز بر سر چاله برفتی

طلاها را نگاه کردی به سختی

دلش آشوب از آنکه دزد بَرَد آن

به ناگه می دوید سویش هراسان

به چاله روز به روز او سرکشی کرد

ز فکر نتوان نمود آن سکّه ها طرد

چو پیر تکرار نمود این کار بیخود

یکی دزدی به دنبالش به ره شد

چو برگشت از سر چاله به منزل

نمود دزد آنچه گیرد پیر به سر گِل

طلاها را ز جا بیرون نمود دزد

به کیسه کرد و با خود برد همی مُزد

چو فردا پیر بیامد بر سر چال

بدیدش چاله خالی و بکرد قال

همی بر پشت دست می زد به حسرت

زمین و آسمان بسته به لعنت

شنیدش عابری حرفهای این مرد

به نزدیکش برفت و گفتگو کرد

بگفتا این غمت از چیست ای پیر؟

کدامین درد تو را بنموده دلگیر؟

بگفتا حاصل عمرم ربودند

تمام دلخوشی هایم زدودند

یکی کیسۀ زر در چاله داشتم

چو دُرّی آن درون خاک گذاشتم

حرامک لقمه ای دزدیده آن را

پریشانم کنون زین درد عُظمی

چو عابر کرد نگاهی عاقلانه

بر آن پیر و به کار جاهلانه

بگفت اکنون ز چه محزونی ای پیر؟

چرا از زندگی سازی خودت سیر؟

گذار یک تکّه سنگ در بین گودال

بپوشان روی آن، با خاک چو آن مال

گمانت باشد آن سنگ هست همان زر

خودت را کن رها زین دردِ بر سر

چو ننمایی تو مصرف آن زر از تنگ[2]

چه فرق دارد طلا داری تو یا سنگ؟

چه گویی استوار زین شعر به مردم؟

چه در سر داری از این راه ناگُم[3]

همی گویم به مردم این ز حسرت

تمام عمر خود بنموده غفلت

که مردم قدر عمر خود بدانید

به هر دم خود به سوی حق رسانید

اگر باشد بنا نابندگی ها

چه باشد حاصل این عمر طولا؟[4]

همان بِه که رویم زین عالَم پست

نشاید که به آن مستانه دل بست

اگر که قدر این گوهر ندانیم

چه بُرنا یا که پیر بر حق شتابیم 

ابوالفضل سرلک متخلص به استوار


[1] - به این معنی که با خودش درگیر است و استرس درونی دارد.

[2] - تنگ نظری و خساست

[3] - به معنای راه آشنا که قبلاً پیموده شده است.

[4] - اختصار از طولانی

شعر آقا سلامت می کنم...
ما را در سایت شعر آقا سلامت می کنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ostovar3as بازدید : 105 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 17:11